طلوع
چشمات
چشماتو می بندی
دنیا تموم می شه…
خورشید فردا از
چشمات طلوع می شه…
تاریکه این شبها
بدون خورشیدم…
یه شاعر زخمی
با غصه جون می دم…
تبعیدیه چشمات
خسته از اجبارم…
محکوم بیداری
بر پایه ی دارم…
رفتی و چند ساله
این عابرا خستن…
میگن درِخونت
دخیل می بستن…
میگن یکی اومد
چشمات ،می خندید…
از غزلاش، می گفت
شاملو رو می فهمید…
همه ی شاعرها
مدیون چشماتن…
مغرورای سنگی
فرش زیر پاتن…
ساعتا می میرن
من از چشات، میگم…
چمدون و ، بستم
از جلو رات، می رم…
چشمات و می بندی
دنیا تموم میشه
خورشید فردا از
چشمات طلوع میشه
????????
#زهراسمن_آرا