مجازات
سر میروم از زندگی هر روز
احساس عشقِ تو حقارت بود
خود را مجازات می کنم چون که
بودن تو با من یه عادت بود
خود را مجازات میکنم چون که
قلبم دچار یه توهم بود
سر میرفتی از بودنِ با من
قلبم دلخوش به یه تبسم بود
در اون لحظه که افتادم
تو با دستات هْلم دادی
به دنبالِ یه فرصت بودی تا
بری از پیشم که بگی آزادی
عشقِ تو عشقِ دروغ بود
واسه من نفس تو دنیای شلوغ بود
از حالا یه رویش تازه میگیرم
ندارم کار ی با بوی گندم
دیگه محدود به هیچ نیستم
نمیشم اسیرِ حرفِ مردم