مرفین

باورت در دل من دین شده باید بروم

به من این کفر تو تلقین شده باید بروم

 

ترسم این است که افکار بدم غده شود

با تو این ضایعه تضمین شده باید بروم

 

آسمان صاف و هوا خوب و خیالم راحت

امشب انگار که تعیین شده باید بروم

 

حلقه ی گمشده ی زندگیم اینجا نیست

عشق من دورتر از این شده باید بروم

 

قایقی ساخته ام، تا لب دریا رفتم

من از این ساحل نفرین شده باید بروم

 

عشق من رفته از این شهر و کنارت انگار

درد من ساکت مرفین شده باید بروم

 

زهر در ساغر این فاصله ها ریخته اند

کام تلخم به تو شیرین شده باید بروم

 

با تو من هستم و بی خوابی و چشمی بسته

که به رؤیای تو بدبین شده باید بروم

 

صحبت عشق تو با من شده آوازه ی شهر

قصه ی خسرو و شیرین شده باید بروم

 

تو از آن راه که بی حادثه بود آمده ای

من از این راه پر از مین شده باید بروم

 

 

از این نویسنده بیشتر بخوانید:

https://www.academytaraneh.com/103466کپی شد!
961
۱۶
۳

درباره‌ی علی عزیزی

"سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت" حافظ. (برای استفاده از ترانه هام این ایمیل منه: azizi2ali@yahoo.com ، خوشحال میشم اگه بتونم کمکتون کنم.)