محبت
مگه من چی می خوام از این آدما
به غیر از یه عشق و یه ذره وفا
کسی که به عشقش بشه تکیه کرد
رو شونه ش بشه سرگذاش گریه کرد
کسی که محبت برازنده شه
بجز من کسی تو دلش جانشه
تنم خو بگیره به هرم تنش
دلم قرص و محکم شه با بودنش
اگه رد شه ازمن واسش تب کنم
روزامو توی فکر اون شب کنم
کسی که محبت تو ذاتش باشه
تو عمق نگاهش نوازش باشه
بفهمه که یه زن چیا کم داره
کجا خوبه حالش کجا غم داره
یه روز اون که می خوام پیدا میشه
تنش با لبم مهر و امضا میشه
اون ازاین جهنم نجاتم میده
ازین مرگ کم کم نجاتم میده
ازین دره ی غم نجاتم میده
ازین درد مبهم نجاتم میده