شاعری میشوم از جنس خودم
شاید آن سوی زمان
که گل معرفتی
دست آن کودک تنها دادند
قلب سهراب پر از شب بو بود
که زمان را به قلم دوخت و ندانست که من
شاعری میشوم از جنس خودم
مثل یک فواره
که در آخر همه آوار سرش می ریزد…
شاید آن سوی زمان
که گل معرفتی
دست آن کودک تنها دادند
قلب سهراب پر از شب بو بود
که زمان را به قلم دوخت و ندانست که من
شاعری میشوم از جنس خودم
مثل یک فواره
که در آخر همه آوار سرش می ریزد…