حس
گره میزنم خاطرات تو رو . به پای همه لحظه های خودم
یه عمره نشستم به یاد چشات . لب پرتگاهی که عاشق شدم
جهنم شده روز من بعد تو . تویی که حضورت بهشت منه
واسه من همه حس آرامشم . هنوزم دوباره تو رو دیدنه
نگو باید از حس تو بگذرم . آخه سخته با اینهمه خاطره
تو از یک پرنده نباید بخوای . که قانون پرواز و یادش بره
نگو از هوای تو رد شم ازین . هوایی که با من نفس می کشی
برم شاید آزادی و حس کنی . یا شاید بدون ِمن آواره شی
درسته من از حس عاشق شدن . نمی خوام یک عمر وابستگی
چون حد وسط نیست تو راه عشق . همیشه تهش مرگِ یا زندگی
ولی تا ابد پای تو موندنم . شبیه یه حس عجیبی شده
یه جورایی مثل نفسهای من . بدون ِاراده غریزی شده
چاپ شده در کتاب کویر خیس . آذر ۹۴