انگور می شوم …
اگرچه سرو ولی همچو چله ای
کز دامنت رها شده پیکان خدعه ای
بی میوه و بدون بر، تنها و بی ثمر
اوجیده ای به دامان آسمان
چون تیرک عمود داری که دار را
می بوسی این کار ، کار توست
قد می کشی به قلب آسمان
این آخرین مدال مدال افتخار توست
من تاک سر به زیر نیمسال اولم
جانم ثمر
برگم ثمر
میوه ام ثمر
هر جا که می روم هوا سرخوش است مرا
افکنده ام اگر چه به زیر فلک
اما بدون دلیل انگور می شوم
مخمور می شوم
از خاک و ریشه ام اگر چه عاشقم
هی دور می شوم
مجبور می شوم
سر می گذارمش
هر شاخه ای که دور
تنها نشسته است
هر سمت و سو که هست
شیراز می شوم
انگور می شوم
اگر چه عاشقم
از خاک و ریشه ام
هی دور می شوم
هی دور می شوم