جداییِ عقل و دل (تقدیم به صاحب العصر و الزمان (عج))
سراسر شور و شوق و اشتیاقم، که همرنگِ وجودم همدمی نیست
دلم دلخوش به دیدارِ تو محبوب، سزاورِ دلم جز تو کسی نیست
همه بود و نبود و احترامم، به پاسِ لطفِ بی پایانِ صاحب
مرا هر دم صدایی بانگ می داد، منم سالارِ انسانهایِ غائب
سرو دستم فدای نازِ چشمت، که بی منّت به من سوگند می داد
اگر حالِ دلی دلتنگِ من شد، سکوت و گریه و آه است و فریاد
پناهِ حق نگهبانِ وجودت، که از دستِ دلم طاقت ندارم
تو باشی در کنارِ کلبه یِ دل، برایِ رویِ ماهت بی قرارم
به وقتِ بی قراری ناله یِ من، به فریادِ نگاهت رنگ می باخت
چراغِ نورِ راهِ عشق و مستی؛ به پایت عالمی دلتنگ می ساخت
به ابرویِ قشنگ و مهربانت، خمِ سختی به یادِ کس نمانده
فقط دلتنگیِ آرامِ جانت، جدایی بین عقل و دل نشانده