بامداد خمار
داری از یاد من می ری
بی من آروم نمی گیری
دوری …از گرمای دستام
بدون اینو ..که می میری
اگه من باشم کنارت
دیگه چیزی کم نداری
اگه من تنهات بذارم
بدون که بی اعتباری
رفتم از خاطره هامون
رو اسمت قلم کشیدم
رد شدم از تو و دردام
با غرور ازت بریدم
حالا تو موندی و یادم
با یه قلبِ تیکه پاره
دیگه هیچکسو نداری
واسه فردایی دوباره
حالا این یادت می مونه
که نگی اشتباه کردی
وقتی که بستی چشاتو
عشقِ مونو تباه کردی
حالا اعتماد ندارم
به تو که نفس بودی
کجا من غلط بودم
دنبالِ هوس بودی
یه تردید توی چشمات بود
بامداد خمار*رو که خوندی
شبِ سرابت چی شد؟
شبی که با او…موندی
وقتی که اون شب رفتی
انگار هزار سالِ نیستی
نمی دونی چی کشیدم
حالا رو حرفت می ایستی
حالا اون فیلمی که دیدیم
اینو یادِ تو میاره
اگه با منی یا هرکی
میگه عشق:تاسف نداره*
*بامدادخمار یکی از پرفروش ترین رمان های بعد از انقلاب به قلم خانم فتانه حاج سید جوادی.
*ماندگارترین دیالوگ فیلم love story یا همان قصه عشق…عشق اونه که هرگز نگی متاسفم.