بن بست
هنوز تو خاطرم مونده
من و تو توی اون کابوس
شبی تاریک کنار هم
نه یک شعله نه یک فانوس
بهم گفتی قدم بردار
ته این کوچه راهی هست
قدم برداشتم و آخر
رسیدیم ما به این بن بست
تو این بن بست پیش رو
نه یک راهو نه یک روزن
نه امیدی به فرداها
نه فردایی واسه بودن
حالا اینجا تک و تنها
پر از ترسیم و تن خسته
نفهمیدیم تو اون روزها
ته این کوچه بن بسته
کنار اهل این کوچه
تو فکریم فکر برگشتن
از این راهی که بی راهه
برای تو برای من