خسته دل
دوباره گیجیِ مفهوم زندگی در من…
دوباره رقص منو این نُتای بی اعصاب!
به بوی تندِ تن و گشنگیِ توو بشقاب!
رژه ی سرخ لغات و ماراتونی در من…
“چو بشنوی سخن اهل دل مگو که خطاست”
بازم یه زن ونوسی یه مرد توو مریخ و…
تا عشق فاصله ی چند سالِ نوری و…
مخاطب و یه ملاقات و … وَ … حضوری و…
به این شکنجه ی وجدانِ روی چار میخ و…
“که من خموشم و او در فغان و در غوغاست”
تراژدیِ شکستِ یه سنگ با “شیشه”…!
آوردوزِ غم و تنهایی و عروجِ دراگ…
تمام حجم سَرَم قائده ی “گیلوساک”…!
که داااااغ کرده سَرَم، داره منفجر میشه
“خمار صد شبه دارم شرابخانه کجاست”
فصول مشترک اقتصادِ بی عاری…!
به راحتیِ شعار تلاش بیش از پیش…
و عقربه و سرانجام بی سرانجامیش…
نمی دونی که چه کاریه زخم بی کاری…!
“که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست”
به آرزو و خیال دلم که پوسید و…
صعودِ ارزش بی ارزشیِ سهمِ منو…
“سقوط مهلک سی و سه پل” روی گردن و…
صدای حنجره ام در سکوت پیچید و…
ببین که “سینه ی حافظ هنوز پر ز صداست”
***************
“در اندرون من خسته دل ندانم کیست”
“که من خموشم و او در فغان و در غوغاست”