باید مهندس میشدم اما…
مازندران مست نگاهت بود
بابل پراز حال و هوای تو
باید مهندس میشدم اما
شاعر شدم تنها برای تو
شاعر شدم وقتی که فهمیدم
دلتنگ باشی،،، شعر میخوانی
هرشب شدم لبریز رویایت
لبریز این رویا که میمانی
در هر غزل مدح تو را گفتم
در هر ترانه عشق من بودی
دنبال برهانی نبودم نه!!!
تو بی بهانه عشق من بودی
حسم به تو فرقی نکرد اصلن
با اینکه فهمیدم نمی مانی
پایان تلخی داشت عشق تو
رفتی و رفتم رو به ویرانی
شاید مرا لایق نمیدیدی
ای کاش که من لایقت بودم
میخواستم عاشق کنم تو را
آن گونه که من عاشقت بودم
یادش گرامی اولین دیدار
یادش گرامی آن نگاه تو
قلبم پلنگی بود دیوانه
شد عاشق چشمان ماه تو
#وحید_فرزانه
#مستفعلن_مستفعلن_فعلن
#اسفند_۱۳۹۴
پ ن: این شعرو واسه روز مهندس نوشتم…. دانشجوی مهندسی نقشه برداری دانشگاه صعتی بابلم